جدول جو
جدول جو

معنی دنبه نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

دنبه نهادن
(نَ / نِ زَ دَ)
فریب دادن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از غیاث). کنایه است از فریب دادن، چه، برای شکار حیوانات اغلب دنبه در تله گذارند:
اجلم دنبه نهد از برۀ چرخ شما
همچو آهوبره مشغول چرایید همه.
خاقانی.
ترا از گوسفند چرخ دنیا می نهد دنبه
تو برگاو زمین برده اساس قصر و بنیانش.
خاقانی.
، کنایه از سحر کردن برای کاستن و گداختن کسی. (آنندراج). کنایه از شعبده کردن. (ناظم الاطباء) :
شب را ز گوسفند نهددنبه آفتاب
تا کاهش دقش به مکافا برافکند.
خاقانی.
رجوع به دنبه گداز و دنبه دادن شود
لغت نامه دهخدا
دنبه نهادن
فریب دادن بازی دادن
تصویری از دنبه نهادن
تصویر دنبه نهادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن:
بجذب امر کشی حرف از زبان سکوت
بدست نهی نهی پنبه در دهان صدا.
ظهوری (از آنندراج)
، کنایه از فریب دادن باشد. (برهان قاطع) (رشیدی) ، کنایه از راضی ساختن کسی در امری. (برهان قاطع) ، کنایه از روانه کردن کسی بجائی. (برهان قاطع) :
سایه را پنبه برنه احمدوار
تا شود ابر سایبان خلوت.
خاقانی.
عقل جولاهی است زودش پنبه نه منصوروار
تا چه خواهی کرد این اشتردل جولاه را.
مولوی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
کنایه از قبول کردن و رغبت کردن است عموماً و قبول معاشرت را گویند خصوصاً
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ گَ تَ)
غافل کردن و فریب دادن. (ناظم الاطباء) (برهان). فریب دادن. فریفتن. (آنندراج) ، سحر کردن و افسون خواندن برای کاستن و گداختن کسی. (آنندراج). رجوع به دنبه نهادن شود
لغت نامه دهخدا
کنایه از قبول کردن و رغبت کردن است عموماً و قبول معاشرت را گویند خصوصاً
فرهنگ لغت هوشیار
قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن، فریب دادن، راضی ساختن کسی در امری، روانه کردن کسی بجایی
فرهنگ لغت هوشیار
عملی شبیه به طرح کردن و نهادن مهره باشد در طرح حریف یک یا چند مهره خود را به عمد باطل می کند و در ضربه نهادن به حریف حق یک یا چند حرکت می دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنبه دادن
تصویر دنبه دادن
غافل کردن و فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار